کد مطلب:152103 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:288

فریاد «یا خلیل» از ضریح مطهر امام حسین در هنگام عزاداری اهالی کرمانشاه
این قضیه را سید عطاء الله شمس دولت آبادی نقل فرموده اند:

تقریبا شصت سال قبل كه طفلی بودم، با مرحوم پدرم به عزم زیارت به كربلا مشرف شده بودیم. چون در آن زمان، هواپیما و ماشین مسافربری نبود، مردم با اسب و كجاوه به زیارت می رفتند.

در آن زمان مرسوم بود كه از هر شهری، مردم به صورت قافله ی دست جمعی به راه می افتادند و در شبهای جمعه كه زوار و اهل هر شهر به كربلا می رسیدند، برای خود هیئتی جداگانه تشكیل می دادند و به سینه زنی و عزاداری مشغول می شدند.

هر نقطه از حرم و رواق و ایوان، به یكی از شهرستانها اختصاص داشت و چون اهل كرمانشاه خیلی به كربلا نزدیكتر بودند و اغلب آنها با اهالی كربلا مربوط بودند و رفت و آمد داشتند، بهترین محل را (یعنی حرم مطهر و اطراف آن را) مخصوص اهل كرمانشاه معین كرده بودند. لذا از ساعت دوازده شب به بعد، سینه زدن و عزاداری كردن در حرم مطهر مخصوص زوار كرمانشاهی بود.

در یكی از شبهای جمعه، در حدود دو ساعت بعد از نصف شب، جمعی از اهالی كرمانشاه كه اتفاقا عده ی زیادی از متدینین نیز با آنها به زیارت مشرف شده بودند، در حرم جمع گشته و مشغول عزاداری شدند.

غیر از این عده، احدی در حرم مطهر رفت و آمد نمی كرد. وضع عجیبی بود! رجال


و متدینین و بزرگان اطراف حرم نشسته و در میان آنها یعنی دور ضریح مقدس، عده ای مشغول سینه زدن بودند و سید پیرمرد بزرگواری هم - كه خیلی مورد توجه مردم بود و صاحب نفس هم بود - مرثیه خوان آن دسته ی سینه زنی بود.

ناگاه مرثیه خوان سكوت نمود و از سینه زنان فقط صدای زدن دستها به سینه، شنیده می شد. در همان حال كه سكوت محض حرم مطهر را فراگرفته بود؛ ناگهان از ضریح مطهر صدایی حزین شنیده شد كه فرمود: «یا خلیل!» یعنی ای دوست! جمعیت یك مرتبه دستهایشان سست شده و نفسها در سینه ها قطع گردید و زمزمه ها متوقف شد و همگی متوجه شدند كه این صدا از كجا بلند شد.

بار دیگر همین جمله ی «یا خلیل» شنیده شد و همگی فهمیدند كه بدون تردید این صدا از ضریح مطهر آقا سیدالشهداء علیه السلام است. گویا همه سینه زنان انتظار داشتند كه بار دیگر این صدا را كه به منزله ی معجزه ای بود، بشنوند.

ناگهان برای مرتبه ی سوم آن صدا از ضریح مطهر شنیده شده و جمعیت از هر سو خود را به طرف ضریح پرتاب نمودند. در همین بین سرپایی به شدت به پهلوی من رسید و فورا غش كردم.

وقتی كه به هوش آمدم، خود را روی دست پدر مشاهده كردم كه با چشم های گریان به من می نگریست و چون دید من به هوش آمدم و سالم هستم، صدا زد: عزیزم! بگو ببینم تو چه دیدی؟ چرا به این حال افتادی؟ گفتم: من در حرم متوجه سینه زدن جمعیت و زمزمه ی گوشه و كنار حرم بودم، ناگاه صدائی از میان ضریح شنیدم كه گفت: «یا خلیل!» بار دوم كه این جمله را شنیدم، دیدم تمام این جمعیت متوجه ضریح طمهر گردیدند.

اما مرتبه ی سوم كه آن صدا از ضریح مطهر بلند شد،یك مرتبه دیدم جمعیت ازجای


خود كنده شدند و خود را به ضریح پرتاب نمودند، ولی ناگهان لگدی به پهلوی من خورد و دیگر چیزی نفهمیدم.

مرحوم پدرم گفت: عزیزم می دانی كه گوینده ی آن جمله و صدا، چه كسی بود؟ گفتم: نه. گفت: او خود آقا اباعبدالله علیه السلام بودند كه چون وضع اخلاص و عزاداری بی ریای آن جمع را به طور مخصوصی احساس كردند، ناگهان از شدت شوق، سه بار فرمودند: «ای دوست!» و این كلمه اظهار تشكری از عزاداران بود. [1] .


[1] كرامات الحسينيه، ج 1، ص 280 به نقل از كشكول شمس.